«لئو تولستوی» خالق جنگ و صلح بزرگترین رمان در ادبیات روس بود. کتابی که بسیاری ما هم آنرا خوانده و لذت برده ایم.
«لئو تولستوی» در خانواده ای اشرافی و ثروتمند، در دهکده یاسنایا پالیانا در 160 کیلومتری جنوب مسکو متولد شد. او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و زیر نظر دیگر افراد خانواده و مربیان خارجی تربیت یافت.
وی در سال 1844 در دانشگاه به تحصیل زبان های شرقی و حقوق پرداخت و در 1847، بی آنکه مدرکی به دست آورد، از ادامه تحصیل سر باز زد و پس از تقسیم املاک خانوادگی به خوشگذرانی پرداخت؛ اما روحیه ناآرام، او را به تجربه های گوناگون و متضاد کشاند. در 1851 برای دفاع از شهر سواستوپول به ارتش قفقاز پیوست. اولین اثر ادبی تولستوی مربوط به این دوره است؛ اثری سه بخشی که بخش اول آن به نام کودکی در 1852 ، بخش دوم آن به نام نوجوانی در 1854 و بخش سوم با عنوان جوانی در 1857 انتشار یافت. این اثر در حقیقت، زندگینامه نویسنده است که او را در چهره قهرمان کتاب نمایان ساخته و اندیشه ها و باورهایش را بیان می کند.
تولستوی به دلیل توجه ویژه ای که به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال 1857 به مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و بزرگان اروپا مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنف»، «فریدریش فروبل» و «آدلف دیستروِگ» دیدار کرد و پس از بازگشت به کشورش بر اساس تجربه های نو آموخته، دست به یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به پیروی از ژان ژاک روسو، اقدام به تأسیس مدارس ابتدایی در روستاها نمود.
تولستوی هیچگاه تفاوتی بین کودکان قایل نشد و دانش آموزان نخبه را از دیگران جدا نکرد تا درخورِ توان و استعداد هر کودکی، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیت های فرهنگی و اهداف تربیتی مورد علاقه اش ادامه داد. او با انتشار کتاب های سرگرم کننده که ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی و همچنین داستان های آموزشی بود، کودکان را با ارزش های اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای «لئو نیکلایویچ تولستوی»، سال اول دبستان را آغاز کردند. وی با بهره گیری از این روش توانست نقش مهمی را در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه «سامرهیل» ایفا کند.
تولستوی در کتاب دیگری با عنوان «قصه های سواستوپول1855، به بیان زندگی خود در میان افسران ارتش و دلاوری های سربازان و دفاع رشیدانه آنان از شهر «سواستوپول» پرداخت.
در سال 1855، پس از سقوط شهر «سواستوپول»، تولستوی به «سن پترزبورگ» رفت و از آنجا به ملک شخصی خود در «یاسنایا پالیانا» بازگشت و از ارتش کناره گیری کرد. داستان بوران1856شب پرهیجانی را در میان برف وصف می کند و با بینش دقیق و هنرمندی خاص، خاطره های دوره کودکی را که به هنگام سفر از ذهن مسافر خواب آلود و نگرانی می گذرد با سبکی شفاف و گویا شرح می دهد. بوران بهترین اثر دوران جوانی تولستوی به شمار می رود. تولستوی در این سال ها دوباره به اروپا سفر کرد و در بازگشت از آنجا، هنگامی که فرمان آزادی غلامان و دهقانان از طرف تزار صادر شد، در ملک خود، مدرسه ای برای کودکان روستایی تأسیس کرد و برای آنها قصه های خواندنی بسیار نوشت.
تولستوی آمیزه ای از ویژگیهای ناسازگار بود؛ از یک سو دارای جسمی قوی و تمایلات حاد بود و از سوی دیگر از تمایلات جسمانی بیزار بود. او نمی توانست زندگی خود را با اندیشه اش سازگار کند؛ به گونه ای که می خواست باتقوا و پرهیزگار باشد، اما طبقه و خانواده اشرافی و پرتوقع او، لذت محرومیت را از او گرفته بود؛ می خواست لذت فقر را بچشد، اما نمی توانست خانواده اش را از لذتهای مادی و رفاه محروم کند؛ می خواست تنها بماند، اما بر تعداد پیروانش افزوده می شد.
در 1862 تولستوی با دختری به نام سوفیا که از پیش به او دل بسته بود، ازدواج کرد و اولین دوره زندگی مشترک را با نیکبختی و کامرانی گذراند که بعدها در کتاب «آنا کارنینا» به صورت زوج خوشبخت منعکس شده است. در 1862 کتاب قزاقها منتشر شد که دربرگیرنده رویدادهای زندگی نویسنده به هنگام اقامت در خط دفاعی قفقاز است. این اثر چه از نظر هنری و چه از نظر بیان اصول باورهای تولستوی، شاهکار کوچکی به شمار می رود که نویسنده در آن مانند روسو، زندگی ساده را در دل طبیعت می ستاید و بیزاری خود را از مظاهر تمدن آشکار می سازد. در سفر دوم تولستوی به اروپا، برادرش در اثر بیماری سل درگذشت.
مرگ برادر تأثیر هولناکی بر تولستوی به جا گذاشت و با تحریک فکری او میان دو قطب مرگ و زندگی، الهام بخش وی در به تصویر کشیدن چهره وحشتناک مرگ در آثار مهمی چون «جنگ و صلح» و آنا کارنینا گردید. «جنگ و صلح» بزرگترین رمان در ادبیات روس و از مهمترین آثار ادبی جهان به شمار می آید.
تولستوی در این اثر مهم به شیوه ای بسیار کامل و برمبنای احساس بشردوستانه، رخدادهای اساسی زندگی از قبیل تولد، بلوغ، ازدواج، پیری، مرگ و جنگ و صلح را شرح داده است.کتاب جنگ و صلح همچون حماسه ای بزرگ از طرف منتقدان مورد ستایش فراوان قرار گرفت و با استقبال مردم روبرو شد. در این دوره، تولستوی با وجود شهرت و افتخاری که به دست آورد، دچار اضطرابی روحی شد که هرگز از آن رهایی نیافت. خود او درباره تغییر حالش می نویسد :
دوست داشتم مورد مهر و محبت قرار می گرفتم، فرزندان خوب داشتم و از سلامت و نیروی جسمانی و روحی برخوردار بودم و مانند دهقانی قادر به درو و ده ساعت کار مداوم و خستگی ناپذیر بودم. ناگهان زندگیم متوقف شد، دیگر میلی در من وجود نداشت، می دانستم که دیگر چیزی نیست که مورد آرزویم باشد، به گرداب رسیده بودم و می دیدم که چیزی جز مرگ پیش رویم قرار ندارد، من که آنقدر تندرست و خوشبخت بودم، احساس کردم که دیگر نمی توانم به زندگی ادامه دهم.
از آن پس تولستوی در ورای هر چیز، عدم را می دید و تحت تأثیر این ضربه روحی، همه چیز در نظرش رنگ باخت. حساسیت و دلبستگی او به چیزهای پرلطف زندگی، ناگهان به نفرت تبدیل شد و پیوسته به این مسأله می اندیشید که باید ساده زندگی کند و به مردم نزدیکتر شود.
تولستوی در هفتم نوامبر 1910 چشم از جهان فرو بست و برای آرامش روحش، هیچ گونه تشریفات مذهبی انجام نگرفت.شهرت و بقای تولستوی به دلیل داستانهایش بود. از آثار او می توان: «آناکارنینا»، «اعتراف» ، « حاجی مراد»، «اسیر قفقاز»، «نیروی جهل»، «رستاخیز»، «هنر چیست»، «آهنگ کرتزر»، «شیطان»،« یک تیر کشور دو زخ»، «تابش نور وظلمت»، «انتقام شوهر»، «زناشوئی ناپسند»، «میوه ها ی خرد»، «سه مرگ» و«دوسرباز» را نام برد .
دوران خدمت در ارتش
تولستوی در سال۱۸۵۱میلادیپس از گذراندان دوران مقدماتی نظام، در جنگهای قفقاز شرکت نمود . تجاربیکه از زندگی سربازان کسب نمود، مبنای داستانهای قفقازی او شد و با نوشتن داستان کودکی در۱۸۵۲سهگانهای را آغاز کرد که بانوجوانی ۱۸۵۴وجوانی ۱۸۵۷آن را ادامه داد . باشروع جنگهایکریمهدر سال۱۸۵۴میلادی بهجبهه سواستوپل منتقل و بهخاطر ارسال گزارشات واقعی از صحنههای نبرد در کتاب خود به نامقصههای سواستوپل،نامش بهعنوان نویسندهای چیرهدست در ادبیات روسیه به ثبت رسید . او پساز سقوط سواستوپل به سنتپترزبورگ رفت و در آنجا از ارتش کنارهگیری کردو پس از آن به شهر خود بازگشت.
اصلاحات اجتماعی و تعلیم و تربیت کودکان
لئو تولستوی، به لحاظ توجه قابل احترامی که بهآموزش و پرورش کودکان ونوجوانان داشت، در سال1857 بهمدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و بامشاهیر اروپا مانند: چارلز دیکنس،ایوان تورگنیف،فریدریش فروبلوآدلف دیستروِگ، دیدار و پس از بازگشت به کشورش، براساس تجارب نوآموخته ، دست به یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به پیروی ازژان ژاک روسو، به تأسیس مدارس ابتدائی در روستاها پرداخت . تولستوی از سال ۱۸۵۵میلادی بهتناوب در زادگاه خودژاسناژا یاسانیا پالیانا،مسکو وسن پترزبورگ اقامت گزید .
تولستوی هیچگاه تفاوتی بین کودکان قائل نشد و دانشآموزان نخبه را از دیگران متمایز نکرد تا در خورِ توان و استعداد هر کودکی ، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیتهای فرهنگی و اهداف تربیتی مورد علاقهاش ادامه داد . او با انتشار کتابهای سرگرم کننده با ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی ، همچنین داستانهای آموزشی بهویژه داستانهای ازوپ ، کودکان را با ارزشهای اخلاقی ، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای لئو نیکلایوویچ تولستوی ، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش ، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی وایجاد مدارس آزاد مؤثر واقع شود.
انقلاب درونی
تولستوی، در اوج شهرت، مبتلا به سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیتجامعه شد و در مرز انحطاط فکری و شکست روحی قرار گرفت. او بهعنوان عضویاز اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزونکارگران که در مقام مقایسه با محرومیت دهقانان از ابعاد وسیع تری برخوردار بود، آشنا شد. با تأثیرپذیری از این واقعیت تلخ، به منظور کمک رسانی بهکشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دستجمعی آنان بهشهرها، اقدام بهایجاد تشکیلاتی نمود که حمایت از روستائیانی که محصولاتشان در اثر حوادث و آفات طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود قرار داد. او خود نیز با ترک سیگارو الکل و کنارهگیری از تفریحات مخصوص مانند شکار ِ حیوانات، اعلام همدردی نمود.
ازجمله فعالیتهای اجتماعی تولستوی، حمایت از زندانیان سیاسی، مذهبی وسربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی بهبعد، در نتیجه مطالعات وتحقیقات بیشتر در حیطه ادیان، گرایش و تعلقات مذهبی وی نیز شدت یافت و درهمین رابطه نسبت به ترجمه مجدد انجیل بهزبان روسی اقدام کرد.
تضادهای بیرونی
شهرت تولستوی هرچه بیشتر در خارج از روسیه وسعت مییافت، بههمان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاههای دولتی و مراجع ارتودوکس قرار میگرفت. نوشتههایش قبل از انتشار توقیف وشایعه روانی بودن او بهسرعت پراکنده میشد. پلیس تزاری کوچکترین حرکت وی را تحت نظرگرفته بود.
سالهای پایانی
علاوه بر تضییقات حکومت، سخت گیریهای پلیس تزاری و ضبط پیشنویس رمانهایش در سال۱۹۰۸میلادی،مشکلات خانوادگی هم مزید بر آن شد. تولستوی در آخرین روزهای حیات خودبهاتفاق پزشک ِ خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و بهسوی جنوب روسیه مسافرت نمود. این، آخرین سفر تولستوی بود.وی دو روز بعد در زادگاهش بهخاک سپرده شد
آناکارنینا
داستان آناکارنینا دارای شخصیت اول واحدی نیست. شما با دیدن نام آناکارنینا در ذهنتان این تصور ایجاد میشود که این داستان حتما ً بکلی دربارهٔ اوست،اما در واقع اینطور نیست،در حالی که شاید بیش از نیمی ازداستان دربارهٔ او باشد،باقی داستان دربارهٔ فردی به نام لوین میباشدکه البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند.به عبارتی آناکارنینا خواهر دوست لوین میباشد.در طول داستان این دو شخصیت فقط یکبار و در اواخر داستان با هم روبرو میشوند.پس در حقیقت این رمان فقط به زندگی آناکارنینا اشاره ندارد و به زندگی و افکار شخصیت های دیگر داستان نیز پرداخته شده است.آنا نام این زن میباشد و کارنین نام شوهر او است واو به مناسبت نام شوهرش آناکارنینا نامیده میشود.
تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در غالب دیالوگ های متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وا دارد.در بعضی قسمت های داستان تولستوی در بارهٔ شیوههای بهبود کشاورزی یا آموزش سخنگفته که نشانگر این است که در این زمینهها اطلاعات وسیعی داشته است.البته بیان این اطلاعات و افکار،بعضا ً باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج شدهو خسته کننده شود.به خصوص وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی میباشد. یکیاز بارز ترین جلوههای ظهور اندیشههای این نویسنده در داستان،قسمت هاییاست که او افکار مذهبی خود را در غالب افکار شخصیت مهم داستان یعنی لوین آورده است.
داستان از اینجا شروع میشود که زن و شوهری به نام های استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند.آناکارنینا خواهر استپان آرکادیچ میباشد و از سن پترزبورگ به خانهٔ برادرش که در مسکو میباشد میآید و اختلاف زن و شوهر را حل میکند و حضورش در مسکو باعث بوجود آمدن ماجراهای اصلی داستان میشود… در داستان فضای اشرافی آن روزگار حاکم است.زمانی که پرنس ها و کنت ها دارای مقامی والا در جامعه بودند و آداب و رسوم اشرافیت و نجیب زادگی بر داستان حاکم است در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد و فضای خشک داستان جنگ و صلح بر آناکارنینا حاکم نمیباشد. این داستان که درون مایهای عاشقانه-اجتماعی دارد،بعد از جنگ صلح بزرگترین اثر این نویسندهٔ بزرگ روسی میباشد.
آثار تولستوی
رمان
به یکدیگر محبت کنید، مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
حرص باعث هلاکت است، مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
جنگ و صلح، ترجمۀ کاظم انصاری، تجدید چاب با ترجمۀ سروش حبیبی
رستاخیز، ترجمۀ محمدعلی شیرازی
تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی، ترجمۀ غلامحسین اعرابی، انتشارات سمیر
آناکارِنینا، ترجمۀ محمدعلی شیرازی، تجدید چاپ با ترجمۀ جواد امیرانی، منوچهر بیگدلی خمسه، سروش حبیبی و فازار سیمونیان
قزاقان، ترجمۀ مهدی مجاب
رمانچه
حاجیمراد، ترجمۀ رشید ریاحی (چاپ قبلی با ترجمۀ حسین صادقاوغلی)
مرگ ایوان ایلیچ، ترحمۀ لاله بهنام و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)
سونات کرویتزر (موسیقی مرگ)، ترجمۀ عبدالله شاهسیاه، با نام «سونات کرویتْسِر»، در کتاب مرگ ایوان ایلیچ و داستانهای دیگر (شامل سه داستانِ بابا سرگئی (پدر سرگی)، مرگ ایوان ایلیچ و سونات کرویتْسِر) ترجمۀ کاظم انصاری، انتشارات جامی
سونات کرویتسر، ترجمه ی بنفشه جعفر، انتشارات روزگار
کوپن تقلبی، ترجمۀ رضا علیزاده
سعادت خانوادگی و داستانهای دیگر (شامل دو سوار و زمیننورد)، ترجمۀ حسین تفرشیان و گامایون، انتشارات جامی
(موسیقی مرگ و مرگ ایوان ایلیچ و پدرسرگیوس)ترجمه هوشنگ اسماعیلیان
داستان کوتاه
سرگیوس پیر (پدر سرژیو/ بابا سرگئی/ پدر سرگی)، ترجمۀ امیرهوشنگ آذر و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)٬ همچنین سروش حبیبی و مهناز صدری
ارباب و نوکر، ترجمۀ مهران محبوبی (ارباب و بنده، ترجمۀ سروش حبیبی، نشر چشمه)
طبل میانتهی و هفت داستان دیگر، ترجمۀ منوچهر ضرّابی
سه پرسش، ترجمۀ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با ترجمۀ جمال میرخلف
داستانهای سواستوپول، ترجمۀ پرویز نظامی
پولیکوشکا، ترجمۀ سیداحمد عقیلی، انتشارات امیرکبیر
دو سوار
شیطان، ترجمۀ پرویز نظامی و ترجمۀ سعید نفیسی و جعفر شریف در کتاب داستانهای برگزیده یا شاهکارهای کوتاه، انتشارات جامی
تمشک، ترجمۀ علیرضا جباری، نشر افکار
نمایشنامه
بار دانش، ترجمۀ عباسلی عزتی، نشر چشمه، ۱۳۹۱.
نوری در تاریکی میدرخشد و پتر خباز (دو نمایشنامه)، ترجمۀ عباسعلی عزتی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.
هنر و ادبیات
هنر چیست؟، ترجمۀ کاوه دهگان
سایر آثار
فیلیپ کوچولو، ترجمۀ عباس اصلی خوش، نشر عصر زندگی
داستانهایی برای بچهها، ترجمۀ آرش محرمی
اعتراف و سرشماری در مسکو، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان، اعترافات، ترجمۀ هوشنگ فتحاعظم و ترجمۀ سعید فیروزآبادی با عنوان اعتراف من، انتشارات جامی
تمشک (مجموعه داستان)، ترجمۀ علی آذرنگ
پول و شیطان، ترجمۀ رضا علیزاده
عید پاک، ترجمۀ محسن سلیمانی
مورچه و کبوتر، ترجمۀ باقر محمودی
بهترین داستانهای کودکان و نوجوانان، ترجمۀ مریم خالقی، تجدید چاپ با ترجمۀ مجید رزاقی، نسرین مهاجرانی، س. صارمی
خداوند حقیقت را میبیند اما صبر میکند، ترجمۀ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با نام جدید: سرانجام حقیقت آشکار خواهد شد، ترجمۀ صادق سرابی
جوانی بربادرفته، ترجمۀ کامران ایراندوست
بیستوسه قصه، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، انتشارات قطره
محکوم بیگناه، ترجمۀ احمد نیکآذر
عشق بیپایان، ترجمۀ حسین نوشین و گامایون
نامههای تولستوی، ترجمۀ مشفق همدانی
زمیننورد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، با عنوان داستان یک اسب، انتشارات فردا